جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۵#

جیمین فیک زندگی پارت۱۰۵#


ویو جیمین

گرمی روی گونم حس کردم . بعدش رو لبم اما داشت جدا میشد . سریع لبش رو لای دندون هام گرفتم که دیگه تکون نخورد. دستم و بردم سمت گونش و سرش و نزدیکتر کردم و لبشو میبوسیدم .
بعد از چند مین ازم جدا شد

ات: بلند شو بریم خونه باید قبلش هم دارو بگیریم
جیمین: حالا چه عجله ایه
ات: یونگی بیرون منتظره
جیمین: ای بابا یونگی مزاحم
ات: میتونی بلند شی یا کمکت کنم
جیمین: نه قربونت خودم بلند میشم فدات بشم تو حواست به خودت و دخترم باشه

رفتیم سوار ماشین شدیم و دارو هم گرفتیم. وسط راه ات هوس پیتزا کرد . اونم براش گرفتم و یونگی ما رو رسوند عمارت.

یونگی: اتفاقی افتاد یا چیزی نیاز داشتید بهم زنگ بزنید
جیمین : مرسی هیونگ . نصفه شبی موقع خواب مزاحمت شدم برو بخواب
یونگی: این چه حرفیه. من دیگه میرم مواظبت کن

رفتیم داخل و ات حرف های دکتر و اتفاق هایی که افتاد رو تعریف کرد

جیمین: تو نباید میومدی اگه اتفاقی برای تو و نی نی مون می افتاد جی؟
ات: خب نگرانت شدم
جیمین: ببخشید اگه نگرانت کردم . به لحظه بیا کارت دارم
ات: چیکار ؟
جیمین: نتونستم کارم و تو بیمارستان تموم کنم ..،
دیدگاه ها (۱)

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۴#

جیمین فیک زندگی پارت ۱۰۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۳۹#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط